امشب میخوام روده‌درازی کنم. البته تصمیم گرفتم که تمام حرف‌هامو توی چند پست بذارم. بنابراین این تنهای یکی از پست‌های هست که امشب ارسال میکنم. منتظر پست‌های بعدی باشید smiley

همونطور که تو پست قبلی گفته بودم من واسه چند تا فرصت کارآموزی درخواست فرستاده بودم که از طرف یکی‌شون یک‌شنبه تماس گرفته شد و گفتن که فرداش یعنی دوشنبه‌ی هفته‌ی پیش واسه مصاحبه برم اونجا.

اون شب فهرست چیزهایی که لازم بود ببرم رو یادداشت کردم. بلیت اتوبوس خریدم. و منتظر موندم که پدر و مادرم که از بیرون برگردن تا باهاشون صحبت کنم. بلیت رو زودتر گرفتم که چون فکر میکردم ممکن بود صندلی‌های جلو پر بشه. دوست نداشتم اگه قرار شد برم، انتهای اتوبوس بشینم.

وقتی اومدن بهشون گفتم. خب، میشد حدس زد که راضی نباشن. هزینه‌های زندگی تو تهران واقعاً زیاده. اونا که استخاره میکردن انگار خوب میومد :) منم فال حافظ گرفتم که بیت اولش این بود:

خوشا شیراز و وضع بی‌مثالش               خداوندا نگه دار از زوالش

تقریباً تمام بیت‌هاش واسم گنگ بود و معنی خاصی رو نمی‌تونستم ازشون برداشت کنم. (یادم باشه یه پست در مورد فرافکنی بذارم حتماً)

به جز بیت آخر:

چرا حافظ چو می‌ترسیدی از هجر               نکردی شکر ایام وصالش

(آیا می‌دونستین وقتی که یه بخشی از متن رو درشت می‌کنید در نهایت کل متن جذاب‌تر به نظر میرسه؟ smiley)

داشتم می‌گفتم. البته معنی آخرین بیت رو هم نمی‌فهمیدم! یعنی متوجه نشدم که منظورش این بود که برو یا نرو!!

به نظرم اگه می‌رفتم بد نمی‌شد. یعنی اصلاً خوب میشد. ولی خب یه سری سختی‌ها رو هم باید تحمل می‌کردم.

یه چیز جالب این بود که یکی از خیابون‌های نزدیک اونجا اسمش بود خیابون رامسر smiley

چند ساعت بعد، بلیت رو لغو کردم و از 50 هزار تومن هزینه‌ی اتوبوس، 45 هزار تومن به عنوان اعتبار به حسابم در اون سایت برگشت داده شد.

مسؤلیت نرفتن من برعهده‌ی خودم هست و هیچکی در این مورد در آینده مواخذه نمیشه. یعنی خودم انتخاب کردم که نرم. اگه می‌خواستم می‌رفتم.

 

 


مشخصات

آخرین جستجو ها